دنياي مطالب
دو شنبه 20 آذر 1391برچسب:عشق,انترنتي, :: 16:6 :: نويسنده : عليرضا

افسوس که فریب چرب زبانی هایش را خوردم و خودم را سیاه بخت و بیچاره کردم.

ژاله 23 سال سن دارد و توسط ماموران انتظامی شهرستان مرزی تایباد همراه پسری جوان به اتهام رابطه نامشروع و فرار از خانه هنگام خروج از کشور دستگیر شده است.

او در بیان قصه تلخ زندگی اش گفت: اهل یکی از شهرهای مرکزی کشور هستم .پدرم شغل درست و حسابی ندارد و هر روز به کاری مشغول است.

من از یک سال قبل در هتل بزرگی مشغول کار شدم و در این مدت کمک خرج خانواده ام بودم اما یک روز در فضای اینترنت با پسر جوانی آشنا شدم .

ما چند هفته با هم از طریق چت و تلفن ارتباط داشتیم تا این که او گفت تبعه خارجی است و در بندرعباس زندگی می کند.

«یدا...» با حرف هایش رویاهای قشنگی را برایم ساخت و من که تشنه محبت بودم فریبش را خوردم .

او می گفت وضع مالی بسیار خوبی داردو می خواهد به کشورش برگردد . یدا... مرا تشویق کرد تا بدون اطلاع خانواده ام به بندرعباس بروم و متاسفانه عقلم را کف دستم گذاشتم و از خانه فرار کردم.
با هر بدبختی که بود خودم را به بندرعباس رساندم و ما به طور مخفیانه حدود 4 ماه با هم زندگی کردیم.

در این مدت من از کرده خود پشیمان شده بودم چون یدا...، مردی نبود که تصورش را می کردم .

تصمیم گرفتم به شهر خودمان برگردم اما متوجه شدم باردار شده ام و برای همین هم به ناچار خودم را به دست سرنوشت سپردم.

اگر چه از نظر روحی و روانی خیلی به هم ریخته شده بودم و خودم را سرزنش می کردم چرا بدون عقد رسمی با یک تبعه خارجی غیر مجاز رابطه برقرار کرده ام و ... ؟

چند روز قبل یدا... گفت قبل از این که به زمان وضع حمل نزدیک شوی باید به کشورش برویم و ما برای خروج از کشور به شهرمرزی تایباد آمدیم . اما ماموران انتظامی دستگیر مان کردند.

توصیه های رئیس پلیس تایباد:
سرهنگ حیدری مقدم فرمانده پلیس شهرستان تایباد در این باره گفت: ماموران انتظامی تایباد این زن و مرد جوان را قبل از خروج از کشور دستگیر کرده اند و هم اکنون خانواده دخترجوان که با مراجعه به پلیس آگاهی برای دختر شان اعلام مفقودیت کرده بودند در جریان دستگیری او قرار گرفته اند.

وی در پایان هشدار داد : خانواده ها باید در فضایی سرشار از اعتماد و دوستی ، کنترل و نظارت لازم را برفرزندان خود داشته باشند و مهارت های زندگی را به آنان بیاموزند تا از وقوع چنین مشکلاتی به طور آگاهانه پیشگیری شود.

دو شنبه 20 آذر 1391برچسب:عشق,يعني, :: 15:7 :: نويسنده : عليرضا

 

عشق يعني....

سر کلاس درس معلم پرسید:هی بچه ها چه کسی می دونه عشق چیه؟

هیچکس جوابی نداد همه ی کلاس یکباره ساکت شد همه به هم دیگه نگاه می کردند ناان لنا یکی از بچه های کلاس آروم سرشو انداخت پایین در حالی که اشک تو چشاش جمع شده بود. لنا 3 روز بود با کسی حرف نزده بود بغل دستیش نیوشا موضوع رو ازش پرسید .بغض لنا ترکید و شروع کرد به گریه کردن معلم اونو دید و


گفت:لنا جان تو جواب بده
دخترم عشق چیه؟

لنا با چشمای قرمز پف کرده و با صدای گرفته گفت:
عشق؟

دوباره یه نیشخند زدو گفت:
عشق... ببینم خانوم معلم شما تابحال کسی رو

دیدی که بهت بگه
عشق چیه؟

معلم مکث کردو جواب داد:خب نه ولی الان دارم از تو می پرسم

لنا گفت:بچه ها بذارید یه داستانی رو از
عشق براتون تعریف کنم تا عشق رو درک کنید نه معنی شفاهیشو حفظ کنید

و ادامه داد:من شخصی رو دوست داشتم و دارم از وقتی که عاشقش شدم

با خودم عهد بستم که تا وقتی که نفهمیدم از من متنفره بجز اون شخص

دیگه ای رو توی دلم راه ندم برای یه
دختر بچه خیلی سخته که به یه چنین

عهدی عمل کنه. گریه های شبانه و دور از چشم بقیه به طوریکه بالشم

خیس می شد اما دوسش داشتم بیشتر از هر چیز و هر کسی حاضر بودم هر کاری براش بکنم هر کاری...

من تا مدتی پیش نمی دونستم که اونم منو دوست داره ولی یه مدت پیش

فهمیدم اون حتی قبل ازینکه من عاشقش بشم عاشقم بوده چه روزای

عشنگی بود sms بازی های شبانه صحبت های یواشکی ما باهم خیلی خوب

بودیم عاشق هم دیگه بودیم از ته قلب همدیگرو دوست داشتیم و هر کاری

برای هم می کردیم من چند بار دستشو گرفتم یعنی اون دست منو گرفت

خیلی گرم بودن
عشق یعنی توی سردترین هوا با گرمی وجود یکی گرم

بشی
عشق یعنی حاضر باشی همه چیزتو بهخاطرش از دست بدی عشق

یعنی از هر چیزو هز کسی به خاطرش بگذری اون زمان خانواده های ما زیاد

باهم خوب نبودن اما
عشق من بهم گفت که دیگه طاقت ندارم و به پدرم

موضوع رو گفت پدرم ازین موضوع خیلی ناراحت شد فکر نمی کرد توی این

مدت بین ما یه چنین احساسی پدید بیاد ولی اومده بود پدرم می خواست

عشق منو بزنه ولی من طاقت نداشتم نمی تونستم ببینم پدرم عشق منو

می زنه رفتم جلوی دست پدرم و گفتم پدر منو بزن اونو ول کن خواهش می

کنم بذار بره بعد بهش اشاره کردم که برو اون گفت لنا نه من نمی تونم بذارم

که بجای من تورو بزنه من با یه لگد اونو به اونطرف تر پرتاب کردم و گفتم

بخاطر من برو ... و اون رفت و پدرم منرو به رگبار کتک بست
عشق یعنی

حاضر باشی هر سختی رو بخاطر راححتیش تحمل کنی.بعد از این موضوع

غشق من رفت ما بهم قول داده بودیم که کسی رو توی زندگیمون راه ندیم

اون رفت و ازون به بعد هیچکس ازش خبری نداشت اون فقط یه نامه برام

فرستاد که توش نوشته شده بود: لنای عزیز همیشه دوست داشتم و دارم

من تا آخرین ثانیه ی عمر به عهدم وفا می کنم منتظرت می مونم شاید ما

توی این دنیا بهم نرسیم ولی بدون عاشقا تو اون دنیا بهم می رسن پس من

زودتر می رمو اونجا منتظرت می مونم خدا ندار گلکم مواظب خودت باش

دوستدار تو (ب.ش)

لنا که صورتش از اشک خیس بود نگاهی به معلم کردو گفت: خب خانم معلم

گمان می کنم جوابم واضح بود

معلم هم که به شدت گریه می کرد گفت:آره
دخترم می تونی بشینی

لنا به بچه ها نگاه کرد همه داشتن گریه می کردن ناان در باز شد و ناظم

مدرسه داخل شدو گفت: پدرو مادر لنا اومدن دنبال لنا برای مراسم ختم یکی

از بستگان

لنا بلند شد و گفت: چه کسی ؟

ناظم جواب داد: نمی دونم یه پسر جوان

دستهای لنا شروع کرد به لرزیدن پاهاش دیگه توان ایستادن نداشت ناان روی زمین افتادو دیگه هم بلند نشد

آره لنای قصه ی ما رفته بود رفته بود پیش
عشقش ومن مطمئنم اون دوتا توی اون دنیا بهم رسیدن...

لنا همیشه این شعرو تکرار می کرد

خواهی که جهان در کف اقبال تو باشد؟ خواهان کسی باش که خواهان تو باشد

خواهی که جهان در کف اقبال تو باشد؟ آغاز کسی باش که پایان تو باشد

صفحه قبل 1 2 3 4 5 ... 12 صفحه بعد
موضوعات
پيوندها
  • ساعت رومیزی ایینه ای
  • رقص نور لیزری موزیک

  • تبادل لینک هوشمند
    لطفا مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.







ورود اعضا:

نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)

خبرنامه وب سایت:





آمار وب سایت:  

بازدید امروز : 249
بازدید دیروز : 32
بازدید هفته : 282
بازدید ماه : 286
بازدید کل : 110932
تعداد مطالب : 119
تعداد نظرات : 0
تعداد آنلاین : 1

Alternative content


آپلود نامحدود عکس و فایل

آپلود عکس

دریافت کد آپلود سنتر


جاوا اسكریپت

جاوا اسكریپت

جاوا اسكریپت

Google

در اين وبلاگ
در كل اينترنت